زن دفترچه را در دست گرفت. صفحه اول را باز کرد و نگاهش روی تاریخ تولد مرد خشک شد. عدد روی کاغذ مثل پتکی بر سرش فرود آمد. دهه هفتاد؟ نه، نه، امکان ندارد. ذهنش هزار دلیل برای رد کردن این حقیقت پیدا میکرد، اما واقعیت همان بود که روبهرویش …
بخوانیدبایگانی/آرشیو برچسب ها : ترس و لرز
رمان ترسناک: جوجه جوجه / آر. ال. استاین
از جوجه ها متنفرم. آن ها موجوداتي کثيف هستند، و بوي گندي مثل ... مثل ... جوجه ها ميدهند. مادر ميگويد: «کريستال نوبت تو است که به جوجه ها غذا بدهي.» نامطلوب ترين حرف براي من.
بخوانید