آرتمیس دختری میان سایه ها

اطلاعات محتوا:

  • عنوان محتوا: آرتمیس دختری میان سایه ها
  • نویسنده: آریانا رادمنش
  • مترجم: آریانا رادمنش
  • موضوع: درباره دختری واقعی و معمولی با یه زندگی معمولی
  • سال انتشار: 1404

آه، لعنتی! زیر لب به اجداد کسی که پوست موز را وسط خیابان انداخته و باعث شد زمین بخورم فحشی دادم. انگار کمرم شکست.

خب، بگذارید خودم را معرفی کنم. من آرتمیس هستم. داستان زندگی من زیادی معمولی است؛ دقیقاً مثل خودم. اخلاقم شبیه سگ است، قیافه‌ام هم در حد متوسط؛ که البته به لطف همین اخلاق، از متوسط هم پایین‌تر به نظر می‌آید.

 

من و دوستم حتی یک شب هم نمی‌توانیم غیبت نکنیم و گناهی به گناهان فراوانمان اضافه نکنیم. منتظر شاهزاده‌ای سوار بر اسب سفیدیم، اما انگار نیمه‌گمشده‌مان وسط همین گناهان گم شده.

شانس هم که نداریم. یک بار چهار سال تمام روی یکی کراش داشتم و آخرش فهمیدم زن دارد. الان هم روی هم‌کلاسی دخترِ کلاسم کراش زده‌ام. سرعت کراش‌زنی‌ام بالاست، قبول دارم.

 

از همه بدتر اینکه قبل از به دنیا آمدنم خانواده‌ام پولدار بودند؛ بعد از تولدم شدیم متوسط رو به بالا، بزرگ‌تر که شدم متوسط، و حالا متوسط رو به پایین. فکر کنم بتوانید آینده را حدس بزنید.

این رمان قرار نیست مثل بقیه رمان‌ها باشد که یهو یک مافیای خوشتیپ از پشت بوته بپرد بیرون و مرا جمع کند. نه عزیزم، من نه آن‌قدر خوش‌شانسم، نه آن‌قدر خوشگل. راستش را بخواهید هیچ‌کس دوستم ندارد؛ برعکس من، همه عاشق خواهر بزرگ‌ترم هستند. او همان موجودی است که انگار خدا موقع ساختنش حوصله داشته، اما سر من که رسیده گفته «بیخیال، همین خوبه».

 

من یک آدم درونگرا هستم. احتمالاً الان دارید می‌گویید: «تو که داستانی نداری، برای چی میای رمان می‌نویسی؟ ما خودمون همین‌جوری غمگینیم، تو دیگه دست از سر ما بردار.»

حق دارید، من خودم داستان عاشقانه ندارم. ولی فامیل ما… اوه، فامیل های ما یک آرشیو کامل از داستان‌های عاشقانه است؛ با پایان‌های مختلف، خیانت‌های متعدد، اشک‌هایی که از شدت درام می‌توانستند سد بسازند، و عشق‌هایی که عمرشان از عمر یک بستنی در تابستان کمتر بود.

گاهی فکر می‌کنم اگر قرار باشد از زندگی خودم رمان بنویسم، باید اسمش را بگذارم:

«آرتمیس؛ دختری که حتی کراش‌هایش هم از او فرار می‌کردند.»

 

ولی خب، شاید همین معمولی بودنم یک روزی به درد داستان بخورد. شاید قرار نیست قهرمان قصهٔ کسی باشم؛ شاید فقط قرار است قصهٔ خودم را تعریف کنم. قصه‌ای که نه مافیا دارد، نه شاهزاده، نه عشق آتشین… فقط یک دختر معمولی با یک عالمه فکرهای نامرتب و یک زندگی که هر روز یک‌جایش لق می‌زند

درباره Artemis58

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

***