داستان کوتاه: حسادت مرگبار

اطلاعات محتوا:

  • عنوان محتوا: داستان کوتاه: حسادت مرگبار
  • نویسنده: پارمیس فراهانی
  • موضوع: معمایی،ترسناک
  • سال انتشار: 1403

بذر حسادت

دیانا همیشه می‌دانست که خاص است. او در میان دوستانش محبوب بود و به دلیل زیبایی غیرقابل انکارش، همواره مرکز توجه بود. موهای بلند و مشکی‌اش همیشه در تابش نور به طور خاصی می‌درخشید و چشمانش در تاریکی شب مثل دو الماس براق به نظر می‌رسیدند. او به خوبی می‌دانست چطور توجهات را جلب کند و از این قدرت بهره می‌برد. اما زمانی که النا وارد زندگی‌اش شد، همه چیز تغییر کرد.

النا، به نظر دیانا، هیچ ویژگی خاصی نداشت. صورتش ساده بود، نه آنچنان زیبایی که بتواند دل‌ها را تسخیر کند، نه آن لبخندهایی که به راحتی انسان‌ها را در دام خود بیندازد. اما چیزی در وجود النا بود که به دیانا احساس خطر می‌داد. نگاهش، آن آرامش مرموزی که داشت، همه نگاه‌ها را به سمت خودش می‌کشاند، حتی وقتی که خودش هیچ تلاشی نمی‌کرد. دیانا از اولین لحظه‌ای که النا را دید، چیزی در درونش شعله‌ور شد. حسادت به مانند یک بذر در قلبش کاشته شد.

درباره parmis

داستان کوتاه: در تاریکی چشم هایت
من یک نویسنده جوان و تازه کار ۱۸ ساله هستم،خوشحال میشم به داستان هایی که مینویسم نظر بدید تا من هم بتونم با کمک نظرات شما داستان هایم رو گسترش بدم♡

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

***